در آستانه ی در

ساخت وبلاگ

امکانات وب

لحظه های مادرانه ما می گذرد...دو هفته پیش در سونوگرافی تو را داخل ساک حاملگی دیدم. خیلی کوچک و دوست داشتنی هستی...چه سخت است که یک مادر باید 9 ماه و هر ماه 30 روز از کودکی که در وجودش ساکن است، بی خبر باشد و فقط به خداوند بسپرد که خودش گفته بهترین نگهدار است...و به همین امید روزهای من هم میگذرد. از تو خبر ندارم اما امیدوارم طبق معجزه خداوندی ات، اندام های سالم و کوچکت در حال رشد و تکامل باشند.خداراشکر با وجود محمد روزها به سرعت می گذرد و گاهی این دغدغه بزرگ یادم می رود...اما تو با کمی کار کردن یا فعالیت و پیاده روی حسابی زمینم می زنی...سرم گیج می رود. کمرم درد می گیرد و تا چند ساعت و گاهی یک روز زمین گیر می شوم.خدایا ممنونم که بار دیگر مادرم کردیان شا.. همه آرزمندان طعم این روزهای پر دغدغه را بچشند و صاحب فرزندان سالم و صالح شوند...راستی عیدتون مبارک دوستان گلم...عیدی تون ان شا الله کربلا....اربعین. در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 66 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 13:46

سلام. هنوز کسی هست که منو دنبال کنه؟....یک ماه پیش دوباره رفتم وارد اتاق آی وی اف شدم. جایی که آرزو میکردم دیگه هرگز توی عمرم نبینمش.نمی دونم چرا بعد از انتقال جنین اشکام همین طور سرازیر میشد. پرستار ازم پرسید چرا گریه کردی؟ و من سکوت ...و دوباره یک روز بعدش هم انتقال داشتم. انتقال دومرحله ای.این بار بیشتر دراز کشیدیم چون نفرات آخر بودیم. و من دائم برای جنین هام آیت الکرسی و صلوات می فرستادمو دو هفته از بدترین و سخت ترین روزهای عمرم گذشتتا اینکه 23 خرداد آزمایش دادمو عدد 5700 را روی برگه آزمایش دیدم................خدایا شکرت باورم نمیشد....اصلا باورم نمیشد.حالا دو هفته می گذره و من فردا باید برم سونو. نمی دونم چی پیش میاد...سپردم به همون خدایی که داده .شما هم دعا کنید ... در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 17:16